امروز قبرستان بود. قبرستان حس خوبی به من می دهد. یک آرامش خاص داشت.
فکر کردن به مرگ باعث می شود که با آرامش بیشتری کارم را انجام دهم.
در یک مراسم عزاداری حضور پیدا کردم. پسر شهید بود که به دیدار پدر رفته است و در مراسم از پدر گرامیش یاد میکردند.
از ولفجر 8 سخن میگفتند، از اخلاق، معرفت، برادری و انجام وظیفه پدر این فرزند شهید سخن میگفتند. فضا طوری بود که به جایگاه آن شخص غبطه میخوردیم.
از طرف دیگر صدایی از مراسم دیگر می آمد خبری از تعریف و تمجید از مرجوم نبود و تنها، غم از دست دادنش بود که همه را آزرده خاطر میکرد. انگار فرد مرحوم از الان به بعد چیزی را از دست می دهد و از غافله جا ماند و اکثرا دل میسوزاندند.
دو بازخورد کاملا مجزا
یکی از عملکرد وی تعریف می شد و دیگری از حضور نداشتنش گریه میکردند.
واضح است که عملکرد انسان است که باعث این خروجی می شود.
به قبرهای یک سطح نگاهی انداختم. به خودم گفتم چه آرزوها و توانمندی هایی خاک شدند که ثمره ای برای خود و دیگران نداشته است!
سوالات زیر ذهنم را مشغول کرد:
آیا فقط هدف داری یا می خوای بهش برسی؟
می خوای بزاری همینجوری آرزوهات مثل اینا دفن بشن؟
برای عزیزانت چکار کردی تا حالا؟
اگر تا چند روز دیگه زنده باشی مهم ترین کاری که میکنی چیه؟
چه دوره ای دوست داشتی بری یا برگزار کنی؟
چکار دوست داشتی تو سایت انجام بدی که به تعویق انداختی؟
به شدت مضطرب شدم. کلافه شدم. به خودم گفتم من تنها یک هدف بلند مدت انتخاب میکنم و تا می توانم اهداف کوچک و کوتاه به تعداد زیاد کسب میکنم تا بتوانم از این پشیمانی خلاص شوم.
به نظر من فکر کردن به مرگ اضطراب مثبت است.
شما هم بهش فکر کنید. زیرا توجه شما را به مهم ترین کار ها جلب می کند.
به قول ایمان سرور پور دوست عزیزم “توجه هر جا باشه انرژی آنجاست، انرژی هرجا باشد آفرینش اتفاق می افتد”
به جای پر کردن فرم دیدگاه ها عضو سایت شو و دیگه فرمی پر نکن، همچنین از مزایای عضویت بهره مند میشی
بعد از ورود با جیمیل اتوماتیک به همین صفحه میای، پس نگران نباش :)